عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اسمم ترانه ست17سالمه امیدوارم بهتون خوش بگذره

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وبلاگی برای دانش آموزان کلاس چهارم دبستان شاهد زینبیه خورموج و آدرس librarycardfour.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 221
بازدید ماه : 337
بازدید کل : 12363
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 36
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 4
:: بازدید هفته : 221
:: بازدید ماه : 337
:: بازدید سال : 452
:: بازدید کلی : 12363

RSS

Powered By
loxblog.Com

برای دختران زمینی

جک............اس ام اس
جمعه 17 مرداد 1393 ساعت 18:41 | بازدید : 423 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
یه بارم دونفر یه گوشه خفتم کردن یکیشون چاقو گذاشت زیر گلوم
گفت هرچی پول داری بده منم پنج تومن بیشتر تو جیبم نبود
ینی اینقد خجالت کشیدم که نگو
میخاستم به یارو بگم شماره کارت بده بعدا کارت به کارت میکنم!
 
دلیل اینکه تــُــــپــــــُـــلــَــم اینه که این همه......
شعور و شخصیت در یک بدن لاغر جا نمیشه !
 
خوبی سرما خوردگی اینه که
هر وقت انگشت میکنی تو دماغت دست پر برمیگردی !
 
بهترین نیستم اما اینقد پررو هستم که بهترین ها رو بخوام!
 
چرااااا پسـرا موجـوداتِ شــادی هستـن؛ چـــــــرا ؟؟
۱- اسم فامیلیشـون رو همیشه نگه میدارن
۲- مُکالماتِ تلفـنی شـون ۳۰ ثانیه بیشترنیست
۳- برای یه سفـر ۵ روزه یه شلوار جین کافیـه
۴- اگر جایی دعوت نشدن قهـر نمیکنن
۵- در طولِ زندگی نیازی به تغییـر مدل مو ندارن
۶- برای ۲۵ نفر در عرض ۲۵ دقیقه سوغاتی میخرن
۷- اگر به مهمونی برن و لباسـشون با دیگری یکی باشه
ضد حال براشون نمیشه بلکه با طرف دوست میشن
 
یارو مخاطب خاصش زنگ زده با گریه میگه پویا میخوان منو از تو جدا کنن ، داره واسم خواستگار میاد !
پویا نمیدونم قراره چی بشه ؟!
وااااای خدای من اگه جوابم مثبت باشه چی ؟ هیچوقت خودمو نمیبخشم !
من o_O
خواستگار ^_^
اسماعیل فلاح خبرنگار اعزامی صدا و سیما
 
به سلامتی موتور سواری که
کلاه کاسکتشو داد به دوست دخترش تا اگه
.
.
.
.
اگه بقیه دوست دختراش دیدنش بگه خواهرم بوده …!!!
 
ﮐـﯽ ﮔﻔـﺘﻪ ﺩﯾـﻔﺮﺍﻧﺴـﻞ ﻭ ﺍﻧﺘـﮕﺮﺍﻝ ﻫﯿـﭻ ﺟـﺎﯼﺯﻧـﺪﮔﯽ ﺑـﻪ ﺩﺭﺩ نمی خوره ؟! هان ؟؟؟
ﺑﻨـﺪﻩ ﺧـﻮﺩﻡ ﺑـﻪ ﺷـﺨـﺼﻪ ﺩﯾـﺮﻭﺯ ﺗﻤـﺎﻡ ﺷﯿـﺸـﻪ ﻫﺎیﺧـﻮﻧـﻤﻮﻧﻮ ، ﺑﺎ ﺟـﺰﻭﻩ های همیـﻨﺎ ﭘـﺎﮎ ﮐـﺮﺩﻡ !!!! بعلــههههه
 
 
فقط یه ایرانی میتونه
وقتی میخواد بره عروسی در به در دنبال یکی بگرده که کراواتشو براش گره بزنه !
 
اعتراف میکنم دخترا فرشته ان
ما پسرا هم آدمیم
دخترا ; سجده رو نمی‌بینم چرا !؟؟
زود باشید ، سرییییییع!!


تو زندگی یه دردهایی هست که فقط با خوابیدن جلوی کولر خوب میشه !


توصیه بابام به من موقع رانندگی
سر کوچه ها یواش تر بپیچ ؛
شاید یکی بی شعورتر از تو پیدا شد که از اونور بیاد
 
شرایط بحرانی ینی اینکه

بابات بهت زنگ بزنه بگه کار مهم دارم پسورد لپتاپت چیه

تو هم رمزت از خاک بر سری ترین کلمات تشکیل شده باشه !

گاهی انقد تو کارام “دس دس” میکنم
که یهو اطرافیانم پا میشن شروع میکنن رقصیدن !
کنترل تلوزیون ما به درجه ای از عرفان رسیده
که اگه باتری هاشو هم دربیاری ولی چند بار بزنی پشتش بازم کار میکنه !
 
تو خونمون از ترس مامانم طوری فرهنگ سازی شده
که همه با لیوان میرن دم یخچال ولی پارچو سر می کشن
و خیلی آروم میان لیوان میزارن سر جاش و میرن


این کانال سه هم با این سریالاش !
یارو چشاش سبز آبیه ، چشمای لعیا زنگنه هم سبزه
بعد معلوم نیست این دو تا بچه چشم قهوه ای به کی رفتن !
زدن تو کاسه کوزه ی قوانین وراثت
ساقه طلایی به قدری جاذب رطوبته ، که پیشنهادم اینه در ابعاد بزرگ درست کنن
توی خونه های شمال آویزون کنن ، گلوم کویر میشه وقتی میخورمش !
 
 
 
نبودنت چه فصلی از سال است
که هم روزها و هم شب ها اینقدر طولانی شده اند ؟
                            *************              
ساز دلت که کوک نباشد
فرقی نمی کند کجا باشی !
سرزمین مادری ؛ یا خانه پدری
هر دو یک رنگ دارد،
رنگ دلتنگی
          **************
حــوصــله ام بـــرفــی سـت !
بــا یـک عــالــمه قنـــدیـــل ِ دلتـــنگی ،
از گــوشـه ی دلــــم آویـــــزان !
آهــــای !
کـــافــی ســت کمــی “هــا” کنــید ،
تـــا کــه “آب” شــــوم !
**********************
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است ؛
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود
*************************
امشب دلم هوای آن کافه را کرده
که چایش از مهر تو
و قندش محبت تو باشد
و تنها مشتری کافه من باشم
مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید
مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود
*************************************
جمله “بی تو میمیرم” را هیچوقت باور نکن
من بی تو هنوز زنده ام ،
زنده ای که روزی هزار بار آرزوی مرگ دارد !
***************************************
دلــــم به حال “مــا” می سوزد ، که “من و تو
خیلی وقت است تنهایش گذاشته ایم . . .
*******************
آتش زدن به یک “سرنوشت
کبریت نمی خواهد که !!
پـــا” می خواهد
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر
و
بـــــــــروی .. !!
********************
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !
**************************
مات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
***********************
دوستت دارمهایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
 
 
دلم تنگ است
باز امروز هم دلم برایت تنگ است
نه به تقویم نگاه نکن ... این « امروز » همیشه ی نبودن توست
دلم برای صدایت ...
برای حرف هات
نگاهت
درد دل هات
عاشقی کردنت
 
از روزی که نامت ملکه ذهنم شد ، احساس می کنم
جمجمه ام با شکوه ترین امپراتوری دنیاست...
 
شجاع باش
حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی
هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد
 
ماهیگیردلش سوخت!!!!
این بارماهی بودکه ازتنهایی قلاب رارهانمیکرد...
 
خدایا خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم...
بارانی بفرست،چتر گناهم را دور انداخته ام
 
آهستـه فتــــح کرده ای با چشمهایت

هرچـــه داشته ام را

حالا تمام جهــان من مستعمره ی توستآهستـه فتــــح کرده ای با چشمهایت

هرچـــه داشته ام را

حالا تمام جهــان من مستعمره ی توست
 
 
یک غنچه بدون شاخه خواهد پژمرد / یک شاخه بدون غنچه هم خواهد مرد
سوگند به عشق ، باغبان برگردان / بی غنچه دلم تاب نخواهد آورد
بوسه‌ ، بهترین سرقتِ دنیاست !
چون هم دزیدیش حال میده ! هم پس دادنش . . . !
 
فنجان چای توام ، ببین چگونه قند در دلم آب می شود به شوق لبت !
 
انسان از جنگ زلزله و سیگار نمی میرد

انسان را روزی لبخند هایی که نمی زند

و اشک هایی که نمی ریزد

خواهد کشت
 
گربه هفت جان دارد

اما گربه هم روزی می میرد

سوسک صد جان دارد

اما سوسک هم روزی می میرد

و عشق به تو هفت دریا بود
 
 باور کن!
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ...
به من نگاه کن
من اندازه ی همین آسمان برهنه دوست دارم....
و.....
و ....
شاید كمی بیشتر از آن
 
نازنین بدون تو دنیا رو باور ندارم
 
با تو از رمز طلسم قصه سر در میارم
لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزه اس
شب میترسه از خودش وقتی میگم
....دوست دارم....
 
تا تو هستی با من ، من شادمانم / بذار داد بزنم دوست دارم مهربانم .
 
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام / خارم ولی به سایه ی گل آرامیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق / همچون بنفشه سر بر گریبان کشیده ام .
 
جایگاه همیشگی تو در قلب منه ، اگه صدف وجودم لایق مروارید وجودت باشد
 
کاش دوست داشتن فرستادنی بود تا از راه دور تقدیمت می کردم .
 
سرچشمه ي عمر آدمي يک نفس است / آن هم فداي يک هم نفس است
 
اغلب فکر میکنیم اینکه یاد کسی هستیم

و با خاطره ی کسی زندگی می کنیم ، منتی است بر گردن او

غافل از اینکه اگر یاد کسی هستیم

این هنر اوست ، نه هنر ما . . .

  


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اعترافات خنده دار..........
چهار شنبه 8 مرداد 1393 ساعت 16:19 | بازدید : 433 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

 بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت

موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
 

دوستم اومده بود خونمون موقع رفتن بهم گفت زنگ بزنم
براش اژانس بیاد منم گفتم خودش زنگ بزنه و از من اصرار و از اون انکار
خلاصه زنگ زدم به اژانس کلی هم مواظب بودم که خراب کاری نکنم که
یه دفعه یه اقایی باصدای کلفت مردونه در حد تیم ملی گفت بله
منم که از شنیدن یه همچین صدای کلفتی شوکه شده بودم
یه دفعه برگشتم گفتم سلام خانوم ببخشید....
و یه دفعه فهمیدم چی گفتم و خودمو دوستمو اون اقا پشت تلفن از خنده ترکیدیم.
و من اصلا دیگه نمی تونستم ادرس خونه مون رو بدم از خجالت و خنده
کلی ضایع شدیم رفت دیگه

 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
یه بار رفته بودم خیابون یه پیراهن مردونه تن یه مانکن دیدم خیلی
خوشگل بود دست زدم ببینم جنسش چیه یه دفعه مانکنه تکون خورد
منم حالا جیغ نزن کی جیغ بزن.مانکن نبود که یه پسره جلو مغازه وایساده بود!!!
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
 

دشیب انقدر مقاله خوندم از میکروسافت و اپل، ساعت 2 خوابیدم... وقتی خوابیدم خوابم دیدم زنگ زدم به استیو جابز گفتم امروز بریم بستنی بخوریم گفت باشه میام. بعد زنگ زدم رئیس شرکت سونی با اونم هماهنگ کردم. بعدش یه زنگی هم با بیل گیس (بلقیس) زدم گفتم ساعت 4 بیا فلکه دوم.
بعدش 3 تایی بیل گیس رو پیچوندیم رفتیم تجریش. بیل گیس زنگ زده میگه دیگه ادم حسابت نمیکم. اگه اومدم باهات بیرون . منم تو خواب دارم میخندم
صبح پاشدم مامانم میگه با کی قرار میذاری تو خواب

 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
یادش بخیر بچه بودم یه مورچه از کنارم رد شد... بعد با مشت کوبیدم روش. دیدم بعد چند ثانیه دوباره راه افتاد. از ذوقم یهو به مامانم گفتم: اِ مامان داره کار میکنه!!!!!
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
اعتراف میکنم همیشه جوجه هام رو میدادم به گربه خودم که بخوردشون سیر بشه...عجب بچه ای بودم
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
 

اعتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
اعتراف میکنم یه روز که سوم راهنمایی بودم
دقیقا بعد از عید هم بود و همه مانتوهای معلم ها نــــــو و تازه !!
منم نه برداشتم نه گذاشتم پاشدم رفتم پشت سر معلمه (مانتوش هم سفید بود)
این هر جا میرفت من پشت سرش میرفتم و مانتوشو با خودکار آبی و قرمز خط خطی می کردم!!
درسته اولش من شروع کردم حالا بعدش بچه های کلاس با این ماژیک هایلایت ها خط خطیش کردن
یادمه تا آخر سال بامن حـــــــرف نزد ولی خدایی نمره مو کـــم نکرد!!!
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
یک روز استاد میخواست برنامه نویسی فلش درس بده... منم که حوصله این بچه بازیارو ندارم، رفتم یه فیلم باز کردم...
یهو دیدم موسم خودش تکون خورد و رفت فیلمو بست! فهمیدم که مهندسمون از یه اتاق دیگه داره کامپیوتر منو میبینه و کنترل میکنه.... دوباره فیلمو رو باز کردم... دیدم دوباره بست و رفت برنامه فلش رو باز کرد و قلموش رو انتخاب کرد و رو صفحه نوشت: فلش کار کن!
منم با یه رنگ دیگه زیرش نوشتم: دهنتو ببند!
بعدش سریع جامو با دوستم عوض کردم...
دوستمم که از همه جا بی خبر بود نشست جای من. بعدش یهو مهندس اومد تو کلاس و دوستمو برد بیرون...
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
 

یه نفر زنگ زد رو گوشیم با یه لحن حق به جانبی گفت شما؟
منم هول شدم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
بچـه که بـودم قـارچـخور بـازی میکردم ، بعدش فک میکردم قـارچ بخورم بـزرگ میشم !
واسه همین مدتـها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیـره تاقـچه ی خونمون که ازش قارچ دربیاد بخـورم !!!
دیگـه داشتـم ضربه مغـزی میشدم که بـابام کارگـر گـرفت تـاقچـه رو خـراب کرد !!!
 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
 

خدا از سر تقصیراتم بگذره. وقتی 4 سالم بود، یه روز رو پشت بوم داشتم بازی میکردم. دیدم یه نفر تو کوچه داره راه میره و یه چک دستشه. خیلی ذوق داشت. فوری رفتم یه ظرف آب آوردم از اون بالا ریختم روش. گوشه های چکش تو دستش موند بقیش خمیر شد و رفت! دیدم نشسته لب جوب و داره گریه میکنه
امیدوارم بخشیده باشه منو
 

 
اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار
اعترافات خنده دار
 
یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم مهمونی همه بودم از عمه کوچولو تا عمو بزرگه دختر عمو پسر عمو حدودا 20 نفری می شدیم خیلی خسته بودم نیاز فراوون به یه شیطنت داشتم تا خستگیم در بیاد کمی (3قاشق) تو قوری نمک ریختم اعتراف می کنم کلی حال کردم
 

 
 

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قوانین طنز فیسبوک کاربران ایرانی
چهار شنبه 8 مرداد 1393 ساعت 16:7 | بازدید : 440 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

  

اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روانشناسی,اینترنت
اگر فکر می‌کنید ماندن در فیس‌بوک کار هرکسی هست و هرکس از راه رسیده برای خودش صفحه‌ فیس‌بوک دارد، اشتباه می‌کنید. چون این کار برای خودش قوانین و آدابی دارد. نخیر جانم این‌طورها هم نیست که هرکس یک لپ‌تاپ داشته باشد و یک فیلترشکن بتواند خودش را جزو بزرگان جلوه دهد.
 
قانون اول – خوش‌عکس بودن: برای حضور در فیس‌بوک باید خوش‌عکس بود. دوست عزیز مثلا شما… بله خود شما! با چه انگیزه‌ای صفحه فیس‌بوک باز کردی؟ قیافه که نداری؛ فتوشاپ هم که بلد نیستی؛ دوست عکاس هم که نداری. با پررویی آمده‌ای اینجا، لایک هم می‌خواهی!
 
قانون دوم – هنرمند بودن: باید قبل از عضویت تکلیف‌تان را با هنر روشن کنید. باید هنرمند باشید یا لااقل یک عکس با هنرمندان داشته باشید. افراد عضو فیس‌بوک، معمولاً گرافیست، موسیقیدان، عکاس، شاعر یا نویسنده هستند یا لااقل آن‌ها را دوست دارند و عکس‌شان را یک‌بار دیده‌اند یا در بُعد بالاتر یک هنرمند جزو دوستان‌شان است.
 
قانون سوم – ماورایی بودن: یکی از قانون‌ها این است که شما باید ظاهراً همه را دوست داشته باشید و در معاشرت با همه از الفاظ اسرارآمیز عزیزم، جونم (یا در حرکتی رادیکال‌تر جووووووون)، ای جان، عجقم و فدامدا استفاده کنید. شما به طرز باورنکردنی ماورایی هستید و همه به چشم‌تان دوست‌داشتنی و خوب به نظر می‌رسند. به نظرتان می‌رسد همه یک‌دانه و بی‌نظیر هستند و دوست دارید سبد سبد لایک تقدیمش کنید. حتی بعضی وقت‌ها در مواجهه با عکس آنان مجبورید از BIG LIKE خودتان برای آنها مایه بگذارید!
 
قانون چهارم – مخالف بودن: شما برای این‌که اثبات کنید در هر چیزی سررشته دارید و هر چیزی را بهتر از هرکسی می‌دانید باید نشان بدهید با هر چیزی که دیگران می‌نویسند و نظر می‌دهند مخالفید. شما می‌توانید با وزن شعر دیگران مخالفت کنید. با عقاید دیگران مخالف باشید. نقاشی‌های دیگران را نقد کنید و با بزرگان عرصه‌ هر رشته‌ای کل‌کل کنید. منتها حواستان باشد که این مخالفت‌ها باید در صفحه شخصی شما باشد. در بخش کامنت فرد مورد نظر فقط باید از بچگی عاشق او و کارهایش باشید، یا اینکه لااقل «صد در صد باهاش موافق» باشید!
 
قانون پنجم – عجیب بودن: در این قانون هرچه‌قدر بیش‌تر عجیب باشید، طرفداران بیش‌تری خواهید داشت. هر‌چه‌قدر حرف‌های عجیب‌تر بزنید و عکس‌های عجیب‌تری بگذارید و… رک صحبت کنیم crazy tar باشید دوست‌داشتنی‌تر خواهید بود!
 
قانون ششم – سالم‌بودن مچ دست: باید مچ دست سالمی داشته باشید که این قانون از باقی قوانین مهم‌تر است. چون شما با داشتن یک مچ دست سالم می‌توانید خودتان را به روز کنید به طور مرتب عکس‌های پروفایل‌تان را تغییر دهید و با دیگران به‌صورت آنلاین ارتباط داشته باشید.
 
در ضمن فراموش نکنید قبل از این‌که شما را از این شبکه بیرون بیندازند خودتان با آرامش محوطه را ترک کنید.
 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دختر یعنی................
چهار شنبه 8 مرداد 1393 ساعت 15:12 | بازدید : 431 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
 
دختر یعنی
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن  !

دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن  !

دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی  …

دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!

دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت

دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن

دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!

دختر بودن یعنی دختر و چه به رانندگی؟
تو باید ماشین ظرفشویی برونی !

دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!

دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!

دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری
که تو عقدنامه نوشته باشه!

دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین
واسه ش یه سرویس طلا خریده ۱۲ میلیون؟

دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!

دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا

دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!

دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!

دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی
دیگه باید شوهرت بدیم!

دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!

دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!

دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟!
با کی حرف میزدی؟! گوشیت و بده ببینم !

دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!

دختر بودن یعنی اول ناموس پدر و برادر بعد هم ناموس شوهر !

دختر بودن یعنی با لباس سفید اومدن با کفن رفتن !

دختر بودن یعنی چون پیر شدم میخواد طلاقم بده رفته صیغه کرده!
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عزیزم...............
سه شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 2:3 | بازدید : 388 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
 
عزیزم،جای پات مونده توی قلبم
نگاه کن،جون من به دستای سردم
اگه تو،دستامو بگیری چی میشه
از غرورت،به خدا چیزی کم نمیشه
نبودی،بی تو من یه دنیا غم داشتم
حالا میدونم،تو زندگیم تو رو کم داشتم
تا ابد،تو رو میذارم روی چشمام
تو دنیا،بدون که فقط تو رو میخوام
داره کم کم باورم میشه که عاشقت شدم
از این که عشقو به من دادی مدیون تو ام
عزیزم غصه نخور به پای عشقت می شینم
به خدا عاشقتم عوض نمیشم همینم
وجودم،گرمی نگاهتو کم داره
با تو بودن،به دلم شادی رو میاره
نگام کن،عزیزم به چشمات اسیرم
نذار که،تو حسرت عشقت بمیرم
بیا که،به خدا هم نفست میشم
هر روزو،هر شبم دلواپست میشم
دلم با،تو و عشق تو جون می گیره
اگه نباشی،دل روزی هزار بار می میره
داره کم کم باورم میشه که عاشقت شدم
از این که عشقو به من دادی مدیون تو ام
عزیزم غصه نخور به پای عشقت می شینم

به خدا عاشقتم عوض نمیشم همینم 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فریاد ازین پرده ی پندار شناسی !!!
سه شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 1:32 | بازدید : 302 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
آغاز شده موسم رفتار شناسی
 تفتیش عقاید که.  نه اسرار شناسی
مرسوم شده داخل شلوار شناسی
این نکته عیان است ز آمار شناسی
دریافت کن این نکته گر اخبار شناسی
 ای انکه خبر از خر و ارابه نداری
 در زیر زمین واحد یک خوابه نداری
حتی خبر از دخمه و سردابه نداری
یعنی خبر از شیشه نوشابه نداری
یک دوره برو مکتب اقرار شناسی
رو کن به خط لمپنی و مشدی و داشی
هی درس نخوان تا که نگردی متلاشی
 چون عافبتش هست فرار آدم ناشی
هرچند که استاد شفیعی شده باشی
در بین وطن شهره به عطار شناسی
رفتی عقب فلسفه دیدی ثمرش را
 تو فکر نمودی که چسان میشود آیا
یا نیچه شوی یا چو ارسطو وهگل یا
چون ژاک دریدا به پدیدار شناسی؟
 سی سال پی علم وادب حوصله کردی
 از غصه ستبر تن خود چون ژله کردی
از قلت دانش طلبی ها گله کردی
رفتی عقب دانش و هی هروله کردی
 حالا تویی و مدرک بیکارشناسی
 حاجی سفر هشتم خود را به دبی  رفت
کس واقف آن نیست که کی آمد وکی رفت
هی رفت و هی آمد! هی آمد و هی رفت!
اینقدر عیان است که وی آمد و وی رفت
تسبیح به کف در پی بازار شناسی
 حالا تو بخوان چهچه خر در چمن ات را
 سرویس نمود عاقبت این غم دهنت را
دیفرانسیلت خرد شد و سوخت فن ات را
هم دشمن و هم دوست گزیدند تنت را
 زیرا که نخواندی هنر مارشناسی
 

 مردان  خدا  پرده  پندار   دریدند
 رفتند به بازار ویکی تازه خریدند
 با پرده نو در همه جا جارکشیدند
 آنقدر کشیدند که آن پرده دریدند
 فریاد ازین پرده ی پندار شناسی !! 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ما که قصد برادری داریم!
سه شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 1:28 | بازدید : 257 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم

هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم ! 
 


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاکسی.........
سه شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 1:19 | بازدید : 409 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
 
توي اين شهر عجايب توي تاكسي كه مي‌شيني
چه‌چيزا مي‌شنوه گوشات، با چشات چيا مي‌بيني
بحثاي داغ سياسي، اجتماعي، اقتصادي
فلسفي، فضانوردي، ورزشي، آشپزي، ديني
توي دانشگاه تاكسي روزي صد دفعه مي‌شه كشف
ربط گودرز و شقايق، ربط بنز و سيب‌زميني
واسه اثبات يه تيكه از يه آهنگ يساري
فكت تاريخي مياره ار فدريكو فليني!
سرتكون مي‌ده و مي‌گه جامعه خيلي خرابه
ظاهرا نوه‌عموشون قبل عقد آورده ني‌ني!
وقتي مي‌شيني تو تاكسي انگاری توي آواكسي
خبرا مي‌رسه واسه‌ت عين چايي توي سيني
بحث انتخاب مردم، بحث كهريزك دوم(!)
صحبت از تفنگ روسي، صحبت از باتوم چيني
وسط بحث سياسي سرشو مي‌بره بيرون
وقتي برمي‌گرده دستش دو سه تا دستمال فيني!
يكي داغون، يكي شيكه، لحن هردوشون ركيكه
مهد فرهنگ و تمدن! جا داره بهش ببالي(!)
صحبتا رفته به سمت محور خواهر و مادر
كه سوار تاكسي مي‌شه يه وجود نازنيني
قد حدودا 180، موي مش، پوست برنزه
با يه كيفِ چرم قرمز، با يه چسب روي بيني

يهو جو شكسته مي‌شه، زيپ لبها بسته مي‌شه
همگي مي‌شيم مودب، جو مي‌شه غير زميني!
***
رسيديم آخر منبر رسمه كه دعا بخونيم
اي خدا چه شهر خوبي! اي خدا چه سرزميني...!
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ما که قصد برادری داریم!
سه شنبه 7 مرداد 1393 ساعت 1:14 | بازدید : 415 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

 شکر ایزد فن آوری داریم

صنعت ذره پروری داریم
از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم
با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم
وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم
می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم
برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !
گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم
خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم
ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم
چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟
ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم
این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !
چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم
به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟
حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم
اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم
خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم
 

تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم
 
هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم ! 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مادولت چنان وچنینی نخواستیم...........
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 23:7 | بازدید : 229 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

  

 
 

آداب پایتخت نشینی نخواستیم

 

یک چسب گنده بر نوک بینی نخواستیم

 
 

ما را شمیم سنجد و توت وطن خوش است

 

ما میوه های مصری و چینی نخواستیم

 
تولید را، پدر، سر جدّت! غلاف کن!
بابایمان درآمده، نی نی نخواستیم!
 
خواننده های روی زمین خوش صداترند
خواننده های زیرزمینی نخواستیم
 
با ما بدون پرده بگویید زهر مار!
ما حاضریم...فلسفه چینی نخواستیم
 
یک لقمه نان به ما برساند، همین بس است
ما دولت چنان و چنینی نخواستیم
 
هی کار می کنیم و گزینش نمی شویم
اصلا رییس کارگزینی نخواستیم
 
ما خوانده ایم چاقی کاذب می آورد
نان و برنج و سیب زمینی نخواستیم
 
دین را دبیر جبر به ما یاد داده است
قربانتان! معلم دینی نخواستیم!
 
بی سور و سات هم به خدا قانعیم ما
شربت بس است، منقل و سینی نخواستیم
 
یاران او به برج نشینی رسیده اند
مردی که گفت: کاخ نشینی نخواستیم...

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
من همیشه معتقدم...........
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:58 | بازدید : 224 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

 من همیشه معتقدم که عشقبی دردسر اسمش عشق نیست....عشقی عشقه که باخودش دردسر بیاره ...سختی بیاره...مشکلات رو سرراهت سد کنه....من معتقدم عشقی عشقه که بتونه سنجیده بشه...امتحان پس بده ...واگه دوعاشق...دودلداده قصه سربلند از این آزمون بیرون اومدن اون موقع ست که میگم این عشق عشقه...یه عشق واقعی....که توی این زمونه اگه کم هست ولی هست ...نایاب نیست ...کمیابه....ولی هست....ودرآخر..........همیشه گفتم بازم میگم که:....همه میگن عاشق کسیه که به عشقش نرسه...امابه نظرم عاشق کسیه که باعشقش به همه چی برسه....


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کلینیک خدا...........
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:41 | بازدید : 405 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

  

”به کلینیک خدا رفتم تاچکاپ همیشگ ام را انجام دهم ،فهمیدم که بیمارم...آنجا فشار خونم راگرفتند،معلوم شد که لطافتم پایین آمده است .زمانی که دمای بدنم راسنجید،دماسنج درجه اضطراب را نشان داد.آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه مهربانی نیازدارم،غرورسرخرگ هایم رامسدودکرده بود...وآنهادیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند . به بخش ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم بادوستانم باشم وآنهارادر آغوش بگیرم .براثرحسادت زمین خورده بودم وچندین شکستگی پیداکرده بودم....فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،چون نمی توانستم دیدم را ازاشتباهات اطرافیانم فراترببرم.زمانی که ازمشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدارا آن گاه که درطول روزبامن سخن می گوید نمی شنوم...خدای مهربانم برای همه این مشکلاتم به من مشاوره رایگان داد به شکرانه اش تصمیم گرفتم ازاین پس تنها ازداروهایی که اوبرایم تجویز کرده است،استفاده کنم وباشما هم آن رابگویم ،شاید شماهم مثل من باشید::-هرروزصبح یک لیوان قدردانی بنوشم-قبل از رفتن به مدرسه ودانشگاه...یک قاشق آرامش بخورم-هرساعت یه کپسول صبر،یک فنجان برادری ویک لیوان فروتنی بنوشم-زمانی که به خانه برمی گردم به مقدارکافی عشق بنوشم.امیدوارم خدا نعمت هایش رابرشماسرازیر کند::رنگین کمانی به ازای هرطوفان-لبخندی به ازای هر اشک-دوستی فداکار به ازای هرمشکل –نقمه ای شیرین  به ازای هرآه-واجابتی نزدیک برای هردعا


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فردا.......
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:30 | بازدید : 227 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
 فرداوفرداهارامن ها وتوهاوماهاودیگران می سازند.این رسم زندگی بود،هست وخواهدبود.دوست داشتن وعشق،آخرین ملاک باهم بودن است!ساختن یک آینده ی مشترک تاریک،فقط به تصمیم غلط یک نفر وابسته نیست،حتی یک فردای روشن هم ،گروی یک تصمیم یک نفر نیست!فردایی روشن،مدن هاست انتظار هم بستگی تمام ضمیرهارامی کشد!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
همه شخصیت ها..........
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:29 | بازدید : 236 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
همه شخصیت ها باهم روزای بارونی رومی سازن روزای بارونی...روزایی که برای هرکسی که ذره ای احساس داشته باشه همراه بالذته...گاهی می تونه برای همون افراد سرشار از درد باشه...دردنبودن کسی که یه روزی بوده...یادرد تنهایی ونبود هیچکس !روزایی که هرکسی توی هرادبیاتی ازش به عنوان غم استفاده می کنه وتنهایی...همه میگن ابرا کنارمی رن وخورشید یه روز درمیاد....شایدباید به...روزای بارونی... بازی سرنوشته....امتحان پس دادن بنده هاست...خداعاشقارودوست داره وگاهی تصمیم می گیره ببینه چند مرده حلاجن....وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه امتحان سخت عبورکنن....یااونقدرعاشقن که ازاین امتحان سربلند می یان بیرون ومی رن مرحله بعد....یعنی عاشق تر می شن...وپیش خداعزیز تر...یااینکه....سقوط می کنن!عشق ورها می کنن وتنهایی رو انتخاب می کنن...اون مجازاتیه که خدابراشون درنظر گرفته...من می خوام به همه عاشقابگم،صبورباشین،طاقت داشته باشین،به هم فرصت بدین،باهم باشین!این جوری ازاون امتحان سربلند بیرون میاین....وگرنه سزاتون سقوطه!الایاایهاالساقی ادرکاساوناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها....
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روزای بارونی..........
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:24 | بازدید : 230 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
روزای بارونی میرن...هوای ابری آفتابی میشه.... مهم اینه که دل به دریا بزنی...بری زیر بارون...دستاتو باز کنی...وبذاری بارون تن وبدنت رو بشوره ولذت رو به جونت تزریق کنه...به جای اینکه دائم غربزنی...ازآب گلی که می پاشه بهت...ازخیس شدن لباسات...ازبه هم ریختن مدل موهات...ازخیس شدن شیشه های عینکت...ازترافیک...ازکمبودتاکسی واتوبوس...اززمین وزمان گله کنی...خلاصه اینقدر غربزنی...غربزنی...غربزنی...که بعد از تموم شدن بارون جزء یه سردرد اساسی ویه روز کوفت هیچی برات باقی نمونده باشه...فقط یه روز از عمرت رو هدر داده... باشی...همین و بس!پس به بارون لبخند بزن.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عزیزترین مردزندگی من......
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:17 | بازدید : 234 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
بابات و بیشتر دوست داری یا مامانت رو ؟ این سوال سخت دوران کودکی ما بود. با یک پاسخ تکراری: هر دو . وقتی کسی سمج بازی می کرد تا از ته دلمان خبر دار شود دوروبرمان را نگاه می کردیم و من من کنان می گفتیم : مامانم رو . شایدچون مادر همیشه نقش اول قصه های چار دیواری ما بود . سقفی که پدرم با کار بی وقفه و مهربانی پنهانش بر پا کرده بود و این داستان تمام پدر های دنیاست که در پشت صحنه زندگی صبح زود می روند و شب می آیند اما مرد شماره یک خانواده هستند یادم می آید هنگام شیطنت مادرم می گفت : بگذار تا پدرت بیاید شکایتت را میکنم و این بهترین تهدید دنیا بود تهدیدی که اول و آخرش امنیت بود . شب که می شد پدرم چشمکی می زد و با یک پس گردنی شیرین هم مادرم را راضی می کرد و هم مرا . دیگر روز ها ی کودکی من گذشته است و روزگار جوانی پدرم نیز . من جوان شده ام و گرد کهنسالی سیاهی مو های پدرم را خاکستری کرده است. موهای سفیدی که او را وقار و غرور و ابهت بخشیده است و من خوب می دانم که در پس هر تار سفید مویش چه غم هایی است که نتوانستند خم به ابرویش آورند.روزی که خبر قیولی دانشگاهم را به اودادم،اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: الهی زنده باشی که خستگی از تنم در آمد دستش را بوسیدم و گفتم : شما و خستگی ؟ باور ندارم حالا پدرم پیر شده است گاهی اخم می کند و عصبانی می شود کمی بی حوصله شده و سروصدای بچه ها اذیتش می کند هنوز مثل جوانی اش گاهی با مادرم بحث می کند بیماری قلبی و مرض قند مشت مشت قرص را به او تحمیل می کند اما او قهرمان زندگی من است و همچون کوهی توانم می بخشد . فقط می توانم بگویم: عزیزترین مرد زندگی من وقتی پشتوانه گرم تمام روز های زندگی ام هستی وقتی روز تعطیل و غیر تعطیلت برای آسایش من فرقی با هم ندارد وقتی همیشه دلشوره اکنون و آینده من سهم هر روزت است پس بدان تا زنده ام عاشقت هستم . قابل توجه اونایی که قدر باباهاشونو نمی دونن
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
امروز روبه نام من نوشتن!!!!
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 22:14 | بازدید : 222 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
امروز روز منه!بالاخره قرعه به نام من افتاد.بایدنهایت استفاده رو ازامروز ببرم.امروز می خوام زودترازهمیشه ازخواب بیدارشم ولی قبل ازاینکه ازجام بلند شم می خوام یه کمی باخودم خلوت کنم ،یه قرارمدارائی باخودم بزارم ،یه قول هایی به خودم بدم .می خوام پیش خودم ریش گروبزارم.پس باید یه کاری کنم که شرمنده خودم نشم!بعدپرده هاروکامل کنار می زنم،پنجره روباز می کنم یه نفس عمیق می کشم،طوری که شش هام حال بیان واز هرچی آلودگیه پاک بشن .امروز بایدوجودم ازهربدی وناپاکی بری بشه.امروز می خوام یه جور دیگه زندگی کنم ،یه جورجدیداون طوری که دوست دارم،البته ضمن درنظر گرفتن قوانین واحترام به حقوق دیگران!امروز می خوام ازدریچه قلبم دنیارونگاه کنمومی خوام خوبی هاشو ببینم وازبدی هاش درس بگیرم:بدون دلسردی،پرخاش وغرغر! امروز می خوام توجه ام به رنگ های خوب دنیا باشه،رنگ های روح بخش وجون دار.راستی به نظر تودنیاچه رنگیه؟؟؟؟خوشبختی چی؟؟؟؟به نظرمن هرکسی می تونه توعالم خودش،برای اون یه رنگ انتخاب کنه .من امروز می خوام زندگی جدیدی رو به خودم هدیه کنم.امروز می خوام یه گیاه همیشه سبز بکارم.می خوام عادت های بدم روکناربزارم.تصمیم های جدی بگیرم.می خوام بااخلاق خوبم همه روشرمنده کنم.امروزمی خوام همه روببخشم،می خوام دست ازگله شکایت بردارم،پشت سرهیچ کس حرف نزنم .توی ترافیک بی خودی بوق نزنم ،حق عابرپیاده رو رعایت کنم!امروز می خوام به دوستی که خیلی وقته ازش خبری ندارم یه سری بزنم،می خوام برای عزیزم بدون مناسبت گل بخرم،به رفتگر محلمون خداقوت بگم ،به بچه ها لبخند بزنم وبه بزرگتر ها احترام بگذارم .امروز یه روزاستثنائیه ،روز وصله،روزعشقه،روزتعالی وتجلیه،روزتعلیم ویادگیریه،روزبخششه،روزسلامتی،فکرهای خوب،صبروتحمل،روزمقاومت وپیگیری،روزپیشرفت،پیروزی،روزموفقیت!امروز روازدست نده!فقط همین امروز رو!امروز می خوام چیزائی روکه بهشون احتیاجی ندارم وجاموتنگ کردن به کسانی بدم که به کارشون میاد امروز می خوام یه خونه تکونی حسابی بکنم.هم اتاقم رو،هم دلم رو!پس فقط همین امروز وچیزای غیرضروری ومخرب ممنوع!بی حوصلگی،افسوس،درد،کینه،غرور،حسادت ،دروغ،لجبازی،فضولی و.....ممنوع!سیگارممنوع!تخمه،نوشابه،شکلات،تنبلی ممنوع!امروزمی خوام بیست بگیرم وبه همه بیست بدم،اصلا امروز روز بیستی یه!امروز هیچ چیز کوچیک بی ارزش نمی تونه منو ناراحت کنه یا از کوره درببره.امروز رو می خوام برای خودم وخدام زندگی کنم.امروز می خوام بهترین بنده خدا باشم جوری که خودش هم کیف کنه!امروز می خوام به اولین قاصدک که می بینم یه پیغام بدم تابیاد وحرف هائی روکه همیشه می خواستم بهت بگم ونتونستم،برات بعدبسپرمش دست باد.فقط امروز قاصدک رو رد نکن!امروز اگه روز خاصی شد برای این بود که من آدم خاصی شده بودم امروز رو من تغیر دادم!من ساختمش!یعنی قبلا هم می تونستم این کاررو بکنم؟؟؟؟چرا تا حالا به این فکر نیفتاده بودم؟؟؟چه روزایی رو از دست دادم،حــــــــــیف!ولی هنوزم دیر نشده!هنوز زندگی جریان داره!اگرمن امروز روتغییر دادم پس حتما می تونم روزای دیگه رو هم تغییر بدم!امروز من تونستم چون خواستم!بنابراین اگر فردا وپس فردا وپس اون فردا هم بخوام،می تونم!پس حالا می تونم بگم که هرروز ،روز منه!هرروز قرعه به نام من می افته!وهر روزرو به نام من می نویسن!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
گلوله ها......
دو شنبه 6 مرداد 1393 ساعت 16:33 | بازدید : 213 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
گلوله ها،گلوی خاکت را می فشارند.بادهای عاصی برپیکرکودکان وزنانت شلاق می زنند.توسال هاست ازپشت پنجره آوارگی،سرزمین بی پناهت رادرهجوم رگبارهای مداوم دیده ای وگریسته ای .ثانیه ثانیه این سال ها لبریز از خاطره هایی مجروح وزخم آگین است.نگاه کن!زیتون زارها استواریت را به نماز ایستاده اند....توخوب می دانی که شغال های این حوالی برای تکه تکه کردن اراده ات،چگونه دندان تیز کرده اند،اماتومی ایستی بادست هایی که سالهاست مشق حماسه می کنند وگام هایی که هرلحظه،شکوه ایمانت را به نمایش می گذارند،ایمان به رهایی .من عاشقانه ترین واژه ها رابرای مردمی ترانه می کنم که نیم قرن است درشبانه هایی برف،به شوق دمیدن آفتاب وبهارآزادی،دشوارترین نبردهاراتجربه کرده اند،مردمی ازتبار آب وآینه ،مردمی از جنس سپیده وجنگل....می دانم ژرفهای بی پناهیتان را.می شناسم ستاره های بی سرتان را...آنان که این روز های خاکستری را برروشنای نگاهتان تحمیل کرده اند ،بدانن که ظلم پایدار نمی ماند وخورشید ایمان شما سرانجام برابرهای تیرستم،غالب خواهدشد،وبدانن که شماهمچون چکاوکی عاشق،مسیردرخشان آفتاب را خواهیدیافت وبرفرازدرختان شکوفه آذین آزادی،ترانه آزادگیتان را سرخواهید داد.آه ای فلسطین!ای وطن حماسه وعشق ،ای سرزمین حادثه وفان!توبرخواهی خواست درسپیده دمانی بزرگ،آنگونه سربلند که ردپای اشغالگران نیز ازپیکرت پاک شده باشد.تونفس خواهی کشید،درهوای معطر وپاکیزه،وگازهای اشک آور،گلوی اشغالگران را درخود مچاله خواهد کرد برخیز وآخرین پس مانده های ظلم و تفاق را درزباله دان تاریخ دفن کن !برخیز وحماسه ماندگاریت را بربلند ترین کوه های دنیا پرچم بکوب!قدس،ای خانه خدا !به پا خیز ودست گیر از فرزندانت !بانگ برآر،که امروز من نیز برای خاطر تو فریاد خواهم زد،مشت های من امروز برای خاطر تو گره خواهند خورد،چونان که هرروز وهرساعت رابا یاد تومی گذرانم،بایاد فرزندانت وچفیه های خونینشان.امروز اگر آسمان وطنم برای تو بگرید ،عجیب نیست ،آب وخاک من تشنه آزادی توست.قدس!ای اولین قبله گاه پدرانم !صبورباش وتاب بیاور،که شمیم خوش ظهور،به مشام خواهد رسید .دیرنیست آن هنگام که موعود از پشت جاده های سبز تقدیر سربر آرد.دیر نیست آن هنگام که آزادی شوی ازمحاصره مثلث های سرخ.ابابیل خدادرراه اند!آری،همه سنگ ریزه های دنیا ،برسرغاصبان تو آوار خواهد شد.موعود خواهد آمد وباردیگر جوانان تو سراز خاک بیرون خواهند آورد.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدایا.......
جمعه 3 مرداد 1393 ساعت 1:28 | بازدید : 377 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
خدایا...بهمون حق بده...حق بده که تو حکمتت بمونیم...خدایا...این بازی سرنوشتتاکی ادامه داره....زندگی یعنی یه راهی...واسه آزمون الهی...زندگی یعنی کلاغ پر...همه میریم یه روزی آخر....آره....بهش ایمان داشتم ...ماهمه یه روز باید تواین آزمون سنجیده بشیم.... یکی با ایمان قوی...وانگیزه به زندگی پیروز می شه.... ودیگری باعجله واعمال نسنجیده می خواهد رّ هه صد ساله رو یه شبه طی کنه...درنتیجه به بن بست می خوره...بن بست زندگی.....
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قلب....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:58 | بازدید : 380 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

دلبستم به قلب بی وفای تو ، تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم مثل برگی خشکیده ام ، هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام مثل ستاره ای خاموشم ، حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم مثل کویری خشک آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است این روزگار من است ، قلبم به چه روزی افتاده است نمیخواهم بشنوم نوای دلم را ، نمیخواهم به یاد بیاورم گذشته ی پر از غمم را نمیخواهم تکرار خاطره ها را ، بگذار اینگونه باشد که نه من تو رامیشناسم و نه قلب تو را بگذار با خودم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده ، با شکست روبرو نشده ام ، یا تا به حال عاشق نشده ام! کاش میشد خاطره ها میسوخت ، لحظه هایی که سرم بر روی شانه هایت بود ، دستم درون دستهایت بود ، لحظه هایی که در کنارت قدم میزدم ، هر شب با صدای تو به خواب میرفتم ، کاش میشد همه اینها از خاطرم محو میشد ، تا دیگر دلم در حسرت آن روزها نمیسوخت ، قلبم چشم به آمدنت نمیدوخت یعنی میشود همه چیز را از یاد ببرم ، یعنی میتوانم فراموشت کنم ؟ یعنی میتوانم برای همیشه بی خیالت شوم ، آرام باشم و آرام نفس بکشم مدتیست بدجور حالم خراب است ، فکر کنم دیوانگی محض است که هنوز قلبم، عاشق قلب بی وفای تو است
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نفسهای دلتنگی........
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:47 | بازدید : 306 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را خودت میدانی تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ، خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ، عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی عشق تو در دلم غوغا کرده تا بگویم تا ابد مال منی ناز نگاه تو ، هنوز برق نگاه زیبایت نرفته از روبروی چشمهایم هنوز گرمی دستهایت ،گرم نگه داشته دستهایم را هنوز احساس میکنم در کنارمی با اینکه تو آنجا مثل من به انتظار آمدن دوباره منی! نفسهایم آمده تا بگوید به عشق تو است که زنده ام احساسم آمده تا بگوید به عشق تو است که این شعر عاشقانه را برایت نوشته ام…
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قلب....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:45 | بازدید : 215 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )

دلبستم به قلب بی وفای تو ، تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم مثل برگی خشکیده ام ، هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام مثل ستاره ای خاموشم ، حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم مثل کویری خشک آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است این روزگار من است ، قلبم به چه روزی افتاده است نمیخواهم بشنوم نوای دلم را ، نمیخواهم به یاد بیاورم گذشته ی پر از غمم را نمیخواهم تکرار خاطره ها را ، بگذار اینگونه باشد که نه من تو رامیشناسم و نه قلب تو را بگذار با خودم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده ، با شکست روبرو نشده ام ، یا تا به حال عاشق نشده ام! کاش میشد خاطره ها میسوخت ، لحظه هایی که سرم بر روی شانه هایت بود ، دستم درون دستهایت بود ، لحظه هایی که در کنارت قدم میزدم ، هر شب با صدای تو به خواب میرفتم ، کاش میشد همه اینها از خاطرم محو میشد ، تا دیگر دلم در حسرت آن روزها نمیسوخت ، قلبم چشم به آمدنت نمیدوخت یعنی میشود همه چیز را از یاد ببرم ، یعنی میتوانم فراموشت کنم ؟ یعنی میتوانم برای همیشه بی خیالت شوم ، آرام باشم و آرام نفس بکشم مدتیست بدجور حالم خراب است ، فکر کنم دیوانگی محض است که هنوز قلبم، عاشق قلب بی وفای تو است
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کاش باور داشتی............
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:43 | بازدید : 317 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا کاش میدیدی اشکهای مرا ، که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود کاش میسوخت خاطره ها ، کاش از یادم میرفت گذشته ها کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی ، باور ندارم دیگر مال من نیستی کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش جا نمیگذاشتی در جاده های تنهایی قلب مرا پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ، سرزنش نمیکنم دلم را، دلم هنوز دیوانه ی توست پشیمانم از اینکه عاشق شدم ، نفرین نمیکنم تو را ، دل دیوانه ام باز هم در پی توست شاید دیگر نبینم تو را حتی در خواب، شاید دیگر نبینم چشمهایت را حتی یک بار! گرچه لایقم نیستی ، گرچه بی وفایی و یک ذره هم عاشقم نیستی اما هنوز هم در حسرت داشتن توام ، هنوز هم خیره به عکسهای توام…. کاش باور داشتم که دیگر هیچگاه تو را نخواهم داشت…
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
همسفر عشق....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:39 | بازدید : 298 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
منی که همیشه به یاد توام ، منی که همیشه به عشق تو دلم به آرزوهایم خوش است اینک دلم به این خوش است که تو هستی و خوشبختی در گرو با تو بودن است همیشه این برای من با ارزش بوده که تو با همه فرق داری، همیشه این برایم مهم بوده که تو، مثل ومانندی نداری! دلت پاک و مهربان است ، تو عاشقی، عشق مانند مرواریدی در قلبت پنهان است! از آن لحظه که خیره شده بودم به چشمانت تا این لحظه دنیا برایم رنگ دیگری دارد دنیا زیبا شده به زیبایی چشمانت ، هوا چه دلنشین شده ، این است همان هوای در کنار تو بودن حال و هوای تو در همه لحظه هایم درگیر است ، دلتنگی و بی قرارهای من در همین است که دلم هوای تو را میکند ، که لحظه به لحظه آغوشم، هوس آغوش گرم تو را میکند. وجود مهربان تو و قلب پاک تو را تا همیشه میخواهم ، به عشق پاکمان قسم که تا ابد با تو میمانم منی که فرشته ای مهربان مانند تو را دارم ، چگونه میتوانم به تو بی وفایی کنم ، نه دیگر نمیگذرم از عشق پاک و بی همتای تو ، میدانم که اگر تا آخر زندگی ام نیز بگردم در این دنیا، نمی یابم دیگر مانند تو! ای همنفسم تا لحظه ای که هستم با تو نفس میکشم و ما با هم عاشقانه زندگی میکنیم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آموزگار.....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:32 | بازدید : 267 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا! پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها! بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا! ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی****
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آموزگار.....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:32 | بازدید : 271 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا! پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها! بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا! ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی****
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آموزگار.....
جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 14:32 | بازدید : 231 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا! پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من، اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام هم نیمه ی دیگر خودم خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ، بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درونت حال و هوای پشیمانی داشت خواستم همیشگی باشی ، اما دل کندی از من خسته و تنها! بدجور شکستی قلبم را ، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ، بدجور گرفتی حالم را اگر باشی یا نباشی فرقی ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد بود و نبودت روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! بینمان هر چه بود تمام شد ، آرزوهایی که با تو داشتم همه نقش بر آب شد ، این خاطره های با تو بودن بود که در دلم ماندگار شد ماندگار شد و دلم را سوزاند ، کاش هیچ یادگاری از تو در دلم نمی ماند خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا ، من چقدر ساده بودم که قلبم را به تو سپردم بی هوا! ماندنی نبودی ،تو سهم من نبودی ، رهگذری بودی که سری به قلب ما زدی ،آن راشکستی و رفتی****
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
روزهایی که خاک.......
پنج شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 17:34 | بازدید : 287 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
روز هایی که خاک ، عنصر ی بود که انسانیتمان را به رخمان می کشید و فرود آتش بر سرمان به فراموشی سپردند انسانیتمان را به یادمان می انداخت روز هایی بودن که نزاع بر سر خاک بود . خاکی که ندانستند روح خدا بر در آن دمیده شده و ندانستند ما وامدار روح اوییم . خدا به ما گفته بود که در برابر خاک حتی زمانی که صحبت از آتش است مقاومتی نیست و حالا نزاع بر سر خاک بود ، خاکی که مرز ها می گفتند از آن ماست و ما تا بعین محض قوانین مرز ها بودیم . مرز ها عقایدمانمان را دسته بندی کرده بودند، مرز ها ما را از هم جدا کرده بودند و از ما ”دیگران” را ساخته بودند . مرز ها خط هایی نیستند که کره را به قسمت های نا مساوی تقسیم کنند آن ها انسان ها را به نا برابری در عقاید تحمیل می کنند ، آن خط های کوچکی هستند که از هر محدوده ی ساختگی ای تجمع انسانی را به وجود میاورند که انسان های درونشان را محکوم به همبستگی می کنند ، همبستگی که می تواند شیرین یا تلخ باشد. مرز ها عقید ه ها و فکر ها را از هم تمایز می دهد گویی یک ریل بزرگ از میان ذهنی رد شود و تمام افکار و عقاید دو سوی این ریل با هم متفاوت باشند اگر انسانی بی مها با سوار بر یکی از این قطار ها شود میان افکار این سوی ریل و سوی دیگرش اسیر خواهد شد همین خط های کوچک هستند که عقاید، ادیان و افکار هر محدوده ای را از دیگری متمایز می کند . این خط ها نا موس را خلق می کند . این خط ها اجتماعی را می سازد که می تواند به بیان یک صفت بپردازد : ایمان یا فقدان ایمان ، سرزمینی که من در آن به دنیا آمده ام می فهمد خط ها هر کار هم بکنند نباید انسانیت را زیر سوال ببرند و می داند که خط ها چگونه انسان را دچار می کند، دچار به همبستگی شیرینی که وطن نام دارد . اجتماعی که ما در آن قرار داشتیم ایران نام داشت ، ایرانی که ایرانی در آن غیور است. ایرانی که ایرانیش کتاب بزرگی در دست دارد که قران نام دارد ، کتابی که پر است از کلمات بزرگ
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
میان این همه تیرگی.....
پنج شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 17:34 | بازدید : 277 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
میان این همه تیرگی که تمام دنیای ما را گرفته سو سوی فانوسی هم نتیجه جست و جوی ما نمی شود . دنیایی که سخت می شود چشم هایت را پاک نگه داری دلت را صاف . و عاشق خدا . کار آسانی نیست . زندگی میان جمعیتی که عصا از کور می دزدند. و پاک بودن . جماعتی که عشق به خدا را زیادی ارزان فروختند . و یادشان رفت نه عمرنوح بماند نه ملک اسکندر و جماعتی که حقارت را در برابر بندگان خدا را زیادی گران خریدند . به بهای جهالت به بهای دوری از خویشان خود ، از یاد برده ایم آن همه مهربانی در قلب هایشان را که بهای خنده و شاد کامی ما به خون ریخته شد . آیا اندیشه ای به گذشته ی خود نموده ای . وقتی نگاهمان به جیب پدر بود . آیا رنج هایی که آن ها برای به دست آوردن روزی حلال کشیده اند به یاد داری . آیا اندکی تامل نموده ای که هشت سال دفاع و مقاومت و ایثار و شهادت نتیجه همان مال حلالی بود که به ما دادند .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
هرکجا هستم باشم....
پنج شنبه 29 خرداد 1393 ساعت 17:30 | بازدید : 297 | نوشته ‌شده به دست tarane | ( نظرات )
هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است ، پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است ، چه اهمیتی دارد ؟ گاه اگر می روید ، قارچ های غربت ؟ من نمی دانم . که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است . کبوتر زیباست . و چرا در قفس هیچ کس کر کس نیست . گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد ، چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید ، واژه ها را باید شست ، واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد، چتر ها را باید بست زیر باران باید رفت ، فکر را خاطره را زیر باران باید برد ، با همه مردم شهر زیر باران باید رفت ، دوست را باید زیر باران باید دید ، عشق را باید زیر باران جست .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد